کامل ترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های خودمونی فارسی قسمت سیزدهم
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
برآورد-تخمین
فرض کنیم که
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
دو زاری-سکه ی دو ریالی
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
دسته پل-الک دولک
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
از ته دل-از سر صدق و صفا
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
بی فک و فامیل-بی کس و کار
چروک انداختن-چین انداختن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
تراشیده شدن-لاغر شدن
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
حَب-قرص
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
جاکش-پا انداز-دلال محبت
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
دست آموز کردن-تربیت کردن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
اوضاع احوال-وضع و حال
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
جان جان-معشوق-محبوب
خوش رو-زیبا-خندان
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
آلکلی(معتاد به الکل)
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
چقال-مهمل بقال
آدم بیمعنی-آدم بیخود
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
آفتابزردی-غروب آفتاب
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
زبر-خشن-غیر لطیف
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
دود-دخانیات-مواد مخدر
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
آب شیراز(شراب)
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
بیخ خِر-بیخ گلو
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
ادرار کوچک(شاش)
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
تند نویسی-سریع نویسی
حجله خانه-اتاق شب زفاف
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
چهار دستی-فراوانی
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
دوری-ظرف غذاخوری پهن
تاب بازی-بازی کردن با تاب
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
آی زرشک-آی زکی
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
چانه لغی-راز داری نکردن
پر بدک-خیلی بد
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
باجی-خواهر-زن ناشناس
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
در ثانی-ثانیا-دوم
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
جزغاله-سوخته-زغال شده
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی
دست دوم-کار کرده-مستعمل
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
دست و پا-توانایی-عُرضه
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
دخالت کردن-در آمدن در کاری
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
زبان نفهم-کودن-بی شعور
دال-خمیده-کج
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
زبانی-شفاهی
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
افتاده(فروتن، متواضع)
پیش-برنده-آن که جلو است
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
دو رگه-از دو نژاد محتلف
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
مال دنیا
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
دلسردی-ناامیدی-یاس
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
چهره کردن-نگا. چهره شدن
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
درگاهی-آستانه
ارواح شکمت-ارواح بابات
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
چشم باباقوری-نابینا-کور
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
تپل-چاق-گوشت آلود
بید خورده-کهنه و فرسوده
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
پشتی-بالش-حمایت
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
دوش فروش-ربا خوار
آیینهی اسکندری-آفتاب
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
ترک بیلمز-آدم نادان
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
خوره-جذام-آکله
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
دور-بار-دفعه-نوبت
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
انگشتر پا-چیز بیارزش
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
جفنگیات-سخنان یاوه
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
پَلِه-پول
چانه لغی-راز داری نکردن
پیه آوردن-چاق شدن
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
چَخ چَخ-عیش و عشرت
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
پت و پاره-ژنده-فرسوده
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
تیز بزی-فورن-بی درنگ
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
خِل-خلط بینی
حرف گوش کن-حرف شنو
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
چشم شور-آن که چشم زخم زند
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
دو شاخ-دارای دو شقه
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
ته نشست-رسوب
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
دوخت و دوز-خیاطی
تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
دود گرفتن-پُک زدن
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
دست دادن-پیش آمدن
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
پسله-جای پنهان-در نهان
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
آبدست-ماهر-استاد
چله-چاق-چرب و چیلی
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
چهار دستی-فراوانی
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
پشه زدن-نیش زدن پشه
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
آب نخوردن-درنگ نکردن
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
پیش بها-بیعانه
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
خرده قرض-بدهی اندک
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
بدک-نه چندان بد
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
باجی-خواهر-زن ناشناس
چماق-چوبدست-گرز
آهو چشم(معشوق، شاهد)
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
دندان عاریه-دندان مصنوعی
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
زیر تشکی-رشوه
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
چراغان کردن-جشن گرفتن
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
چشم گود شدن-لاغر شدن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
توپ در کردن-توپ انداختن
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
پس نشستن-عقب نشینی کردن
دوام کردن-دوام آوردن
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
آشنا روشنا-دوست آشنا
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
چیز خور شدن-مسموم شدن
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
چاچول-حقه باز-شارلاتان
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
دو پا-انسان
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
خاکروبه-زباله-آشغال
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
خدا داده-دیم کاری
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
پابوسی-زیارت
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
چلو-برنج آب کشیده
دق مرگ-دق کش
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
تب و تاب-سوز و گداز
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
بد قدم-نامبارک-بد شگون
دو دل-مردد-بی تصمیم
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
بازداشتی-زندانی موقت
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
از جنس چیزی بودن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل