برگزیده

کامل ترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های خودمونی فارسی قسمت سیزدهم

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

جرواجر کردن-پاره پاره کردن
حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

برآورد-تخمین

فرض کنیم که

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

 
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

دسته پل-الک دولک

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

از ته دل-از سر صدق و صفا

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

 
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

بی فک و فامیل-بی کس و کار

چروک انداختن-چین انداختن

چلو صاف کن-آبکش

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

تراشیده شدن-لاغر شدن
آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

حَب-قرص

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

حق شناس-سپاس گزار

جاکش-پا انداز-دلال محبت
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

 

دست آموز کردن-تربیت کردن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

اوضاع احوال-وضع و حال

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

جان جان-معشوق-محبوب

خوش رو-زیبا-خندان

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

آلکلی(معتاد به الکل)

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

چقال-مهمل بقال

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

 
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

زبر-خشن-غیر لطیف

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

دود-دخانیات-مواد مخدر

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

آب شیراز(شراب)

 
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

بیخ خِر-بیخ گلو

 

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

 

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

ادرار کوچک(شاش)

زار زدن-سخت گریه کردن

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

 

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

تند نویسی-سریع نویسی
حجله خانه-اتاق شب زفاف
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

چهار دستی-فراوانی

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

دوری-ظرف غذاخوری پهن

تاب بازی-بازی کردن با تاب

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

آی زرشک-آی زکی

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

چانه لغی-راز داری نکردن

پر بدک-خیلی بد

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

باجی-خواهر-زن ناشناس

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

در ثانی-ثانیا-دوم

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

جزغاله-سوخته-زغال شده

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

دست دوم-کار کرده-مستعمل

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

 
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

 

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

 

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

 

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

دست و پا-توانایی-عُرضه

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

دال-خمیده-کج

آتشی-تندخو-زودخشم

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند
زبانی-شفاهی

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

افتاده(فروتن، متواضع)

پیش-برنده-آن که جلو است

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

دو رگه-از دو نژاد محتلف

 

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

مال دنیا

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

دلسردی-ناامیدی-یاس

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

 
چهره کردن-نگا. چهره شدن

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

 

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

درگاهی-آستانه

 
 

ارواح شکمت-ارواح بابات

جراندن-جر دادن-پاره کردن

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

چشم باباقوری-نابینا-کور
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

تپل-چاق-گوشت آلود

بید خورده-کهنه و فرسوده

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

 

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

پشتی-بالش-حمایت

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

دوش فروش-ربا خوار

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

ترک بیلمز-آدم نادان

 
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

خوره-جذام-آکله

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

 
 

دور-بار-دفعه-نوبت

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

بی مخ-بی عقل-شجاع

این مطلب را هم بخوانید :   کتاب استادی در مذاکره 

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

اجباری(خدمت سربازی)

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

جفنگیات-سخنان یاوه

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
 

پَلِه-پول

چانه لغی-راز داری نکردن
 

پیه آوردن-چاق شدن

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

چَخ چَخ-عیش و عشرت

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

پت و پاره-ژنده-فرسوده
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

تیز بزی-فورن-بی درنگ

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

خِل-خلط بینی

حرف گوش کن-حرف شنو

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

چشم شور-آن که چشم زخم زند

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

دو شاخ-دارای دو شقه

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

بزرگداشت-احترام-تکریم

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

 

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

ته نشست-رسوب

 
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

دوخت و دوز-خیاطی

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
دود گرفتن-پُک زدن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

دست دادن-پیش آمدن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

دست دادن-پیش آمدن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

زیر پوش-جامه ی زیرین

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

پسله-جای پنهان-در نهان

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

آبدست-ماهر-استاد

چله-چاق-چرب و چیلی
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

چهار دستی-فراوانی

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

پشه زدن-نیش زدن پشه

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

آب نخوردن-درنگ نکردن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

باد گلو زدن-آروغ زدن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

بساز-آدم سازگار-صبور

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

پیش بها-بیعانه

اجباری-خدمت سربازی

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

تو دوزی-دوختن از درون

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

خرده قرض-بدهی اندک

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

 
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
 

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
بدک-نه چندان بد
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
 

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

باجی-خواهر-زن ناشناس

چماق-چوبدست-گرز

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

آهو چشم(معشوق، شاهد)

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

 
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

دندان عاریه-دندان مصنوعی

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

درز گرفته-کوتاه کرده

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

زیر تشکی-رشوه

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

 
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

 
چراغان کردن-جشن گرفتن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
دست من و دامن تو-دستم به دامنت

چشم گود شدن-لاغر شدن

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

توپ در کردن-توپ انداختن

 

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

پس نشستن-عقب نشینی کردن

دوام کردن-دوام آوردن
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

آشنا روشنا-دوست آشنا

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

 

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

 

چیز خور شدن-مسموم شدن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

چاچول-حقه باز-شارلاتان

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

 

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

دو پا-انسان
اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

خاکروبه-زباله-آشغال

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

خدا داده-دیم کاری

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

چنگولک-سست و ضعیف

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

 

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

پابوسی-زیارت

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

 
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

چلو-برنج آب کشیده
دق مرگ-دق کش
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

تب و تاب-سوز و گداز

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

بد قدم-نامبارک-بد شگون

دو دل-مردد-بی تصمیم
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

 
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

 

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

دست و بال-دور و بر-اطراف

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

بازداشتی-زندانی موقت

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

از جنس چیزی بودن

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

 
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

دکمه بازگشت به بالا