برگزیده

کامل ترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های خودمونی فارسی قسمت سیزدهم

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
تخمی-به درد نخور-بی مصرف

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

پَخ خوردن-تیزی چیزی

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

 

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

البرز-بلندقامت-دلیر

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده
 

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

آکله فرنگی-سیفلیس

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

تنگاب آمدن-به جان آمدن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

راپرت-گزارش-خبر

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

 

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

جگری-به رنگ جگر

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

چینه-دیوار گلی

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
چاک کردن-نگا. چاک دادن

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

خشکه پلو-کته

 

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

 
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

حلال وار-به صورت حلال

روان کردن-از بر کردن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

 

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

چراغ الله-نگا. چراغ

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

چاک کردن-نگا. چاک دادن

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

آتشی شدن-از کوره در رفتن

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه
تردستی-مهارت-شعبده بازی

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

تفنگ انداختن-تیراندازی“>تیراندازی با تفنگ

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

 

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

زیر لبی-زیر زبانی

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

چِککی-فوری-به سرعت

 
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

خاکه-خرده ی هر چیزی

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
دق مرگ-دق کش

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری“>واسطه گری

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

راست شدن-رو به راه شدن

چرب دست-ماهر-زبر دست

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

 

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

پیمانی-استخدام غیر رسمی

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

پابوسی-زیارت

چِخه-نگا. چِخ

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

چیلی-بدبیاری

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

 

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

 

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

حال و بار-وضع زندگی

 

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

حالی کردن-فهماندن

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

چپ دادن-رد کردن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

 

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

بابا بزرگ-پدر بزرگ

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

خطایی-نوعیز آجر

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
 

پهن شدن آفتاب-روز شدن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
خداپسندانه-مورد پسند خدا

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

درگاهی-آستانه

 
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

دام پزشک-پزشک حیوانات

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

به تور زدن- به تور انداختن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

چیز-آلت تناسلی

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

 

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

حاملگی-آبستنی

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

ترکه-آدم باریک و بلند

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

پارو-زن پیر

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

رم دادن-رماندن-فراری دادن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

مال دنیا

ادرار بزرگ(مدفوع)

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

 

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

چموش-سرکش-یکدنده

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین
جفنگیات-سخنان یاوه

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

چانه لغی-راز داری نکردن

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

رایانه-کامپیوتر

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

 

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

الفرار-گریز-بگریز !

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

 

بادپا-تند رو-تیز تک

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

آب شیراز(شراب)

 

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

دو دستی-با هر دو دست

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
چین و چوروک-چین و شکن
چای کار-کشت کننده ی چای

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

زبان در قفا-زبان پس قفا

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

خیط کاشتن-خطا کردن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

چینی بند-چینی بند زن

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

خودسر-گستاخ-سرکش

ادا اصول-ادا اطوار

حضرت عباسی-راست و درست

 

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

خاطر خواه-عاشق-دل باخته
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

 
آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج“>سن ازدواج رسیده است

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
الحق(به‌راستی، حقیقتن)

جون جونی-نگا. جان جانی

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

درز را آب دادن-از راه به در شدن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

دَم باز-چاپلوس-متملق

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

خدا کند-ای کاش

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

حجله خانه-اتاق شب زفاف

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

چال افتادن-گود شدن

زبان گز-چیز تند و تیز

خالی بند-چاخان-دروغ گو

پا به پا شدن-تردید داشتن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

آبِ سیاه(نیمه کوری)

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

ته دار-پایه دار

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

تخم چشم-مردمک چشم

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

جُستن-چیز گمشده را یافتن

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

چاقالو-چاق-فربه

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

آفتابی کردن-پدیدار کردن

جون جونی-نگا. جان جانی

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

حلق آویز-به دار کشیده

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

تپه گذاشتن-بول کردن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

 

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

برخورد-بهم خوردن-تصادف

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
برو برگرد-چون و چرا
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

از جنس چیزی بودن

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
پا-حریف

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

حالی کردن-فهماندن

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

دست کردن-دست فرو بردن

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

خالی خالی-بدون چیز دیگری

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

پوز زدن-دهان زدن

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

دو به دو-دو تا دو تا

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

در زدن-کوبیدن در خانه

 

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

چین خوردن-چروک شدن

خاله وارَس-آدم فضول

 
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

تخم چشم-مردمک چشم

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

 

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

چهار دستی-فراوانی

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

 

ریش شدن-ریش ریش شدن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

انداختنی-جنس نامرغوب

دست علی به همراه-علی یارت باد

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

بپا-مواظب باش-متوجه باش

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

 

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

باب شدن-معمول و رایج شدن

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

تنگ هم-چسبیده به هم

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

دود چراغ-کشیدن شیره

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

دُوال پا-آدم سمج

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

چراغان شدن-جشن گرفتن

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

 

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

چُس افاده-افاده ی بی جا
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
دست خوش !-آفرین

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

ار زبان کسی(از قول کسی)

 

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
آهوی خاور(آفتاب)

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

خرکچی-چارپادار

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

زن بردن-همسر گرفتن مرد

 
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

آتشِ بسته(طلا)

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

 

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

رج کردن-رج بستن

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

پسله-جای پنهان-در نهان

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

چینی بند-چینی بند زن
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

 
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

آبِ سیاه-نیمه کوری

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

این خاکدان(دنیا)

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

این خاکدان-دنیا

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

 

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

درد دل-غم و اندوه درونی

انداختنی(جنس نامرغوب)

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

خستگی در کردن-استراحت کردن

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

چین و خم-پیچ و تاب

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

دکمه بازگشت به بالا