مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 223
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
خرخاری-همدیگر را خاراندن
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
بد قلق-بد عادت-بد ادا
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
خدا کند-ای کاش
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
حلق آویز-به دار کشیده
بچه ی-اهل ِ
افتاده-فروتن-متواضع
دو دستی-با هر دو دست
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
بد قلق-بد عادت-بد ادا
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
پول مول-پول
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
تخت سینه-وسط سینه
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
تِر زدن-خراب کردن کار
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
آبِ خشک(آب بسته)
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
حق الزحمه-دستمزد
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
پس نشستن-عقب نشینی کردن
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
آب شیراز(شراب)
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
بارانداز-جای پیاده کردن بار
دوبل-دو برابر
داشتن-مشغول بودن
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
خداحافظی کردن-به درود گفتن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
خشکه بار-نگا. خشکبار
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
اجاقکور-نازا-بی فرزند
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
آتش بیباد-ظلم-می
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
بکن نکن-امر و نهی
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
چای نیک-قوری و کتری چای
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
پا منبری-شاگرد روضه خوان
رم دادن-رماندن-فراری دادن
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
چله ی تابستان-گرمای سخت
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
جاگرم کردن-در جایی ماندن
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
انگشتر پا-چیز بیارزش
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
حاملگی-آبستنی
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
خوش خوراک-نگا. خوش خور
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
خدا کند-ای کاش
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
جِر-اوقات تلخی-لج
رشته فرنگی-ماکارونی
حشل-خطر
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
چرند اندر چرند-پرت و پلا
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
آشنا روشنا-دوست آشنا
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
آشغالی(سپور)
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
جملگی-تمامن-سراسر
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
بد گل-زشت-بد ترکیب
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
پاشیر-گودال پای شیر آب
با متانت-با وقار
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
چنگک شدن-چنگ شدن
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
از زورِ-از شدت-از بسیاری
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
دستک-دفتر حساب
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
حاضر به یراق-حاضر و آماده
خودخوری-حالت خودخور
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
خداپسندانه-مورد پسند خدا
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
بغداد آباد-شکم سیر
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
چروک انداختن-چین انداختن
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
اروای ننهات-ارواح بابات
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
دنیا آمدن-زاده شدن
جوشی شدن-عصبانی شدن
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
آب تاختن-پیشاب کردن
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
چش-چشم
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)
رفتگر-سپور-آشغالی
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
این سفر(این بار)
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
زبر-خشن-غیر لطیف
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
تک و تا-جنب و جوش
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
زن بردن-همسر گرفتن مرد
دوام آوردن-استقامت کردن
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
حکیم جواب کرده-یتیم
پهن شدن آفتاب-روز شدن
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
بابا غوری-نابینا-کور
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
پا منبری-شاگرد روضه خوان
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
آینهی دست-تیغ و خنجر
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
بار و بنه-وسایل سفر
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
دایی اوغلی-پسر دایی
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
جرینگ-صدای سکه های پول
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
بردن از رو- از رو بردن
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
خنگ خدا-نادان و کودن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
اکبیری-زشت-بیریخت
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
بازرسی-بررسی و کنترل
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
بی جا-نامناسب-بی مورد
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
آمدن-آغاز به کاری کردن
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
تخت پایی-صاف بودن کف پا
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
پیاله زدن-می نوشیدن
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
حَب-قرص
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
چُر-ادرار
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
زنانه-ویژه ی زنان
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
چو انداختن-شایعه پراکندن
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
دمدمی مزاج-دمدمی
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
درشت-حرف زشت-دشنام
آینهی هفتجوش-خورشید
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
پیش-برنده-آن که جلو است
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
پشه زدن-نیش زدن پشه
زالو-آدم سمج
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
چای کاری-کشت و زرع چای
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
خونسرد-آرام-بی خیال
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
پا سوز-عاشق شیفته
جفتک زن-لگد زن
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
حق شناس-سپاس گزار
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
از زبان افتادن(لال شدن)
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
چِخ کردن-راندن سگ
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
پوشک-کهنه ی بچه
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
پُر توپ-خشمگین
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
حق شناس-سپاس گزار
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
دستِ راست-سمت راست
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
بی رگ-بی غیرت-بی حس
دل کسی آمدن-دل آمدن
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
جیره بندی-سهم بندی
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
روده دراز-پر حرف-وراج
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
راحت کردن-کشتن
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
چیز خور شدن-مسموم شدن
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
رشوه گیر-رشوه خوار
خرمن-انبوه و پرپشت
پادگان-سربازخانه
چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن
چسی درکن-آدم پر مدعا
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
دندان عاریه-دندان مصنوعی
حمله گرفتن-غش کردن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
دو لَتی-در دو لنگه ای
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
البرز(بلندقامت، دلیر)
دُنگ-سهم-حصه
چپو-غارت-تاراج
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
اجباری(خدمت سربازی)
از دست دادن(گم کردن)
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
تنگاب آمدن-به جان آمدن
دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
اطفال باغ(گلهای تازه)
زیاده روی-افراط-اسراف
حرف گوش کن-حرف شنو
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
دریافتی-حقوق
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
چله ی زمستان-سرمای سخت
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
بد قدم-نامبارک-بد شگون
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
خِل-خلط بینی
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
دوری-ظرف غذاخوری پهن
بدک-نه چندان بد
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
اجاق(دودمان)
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
چک و چیل-لب و لوچه
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
دور و دراز-فراخ و وسیع
جَرّ-کشمکش دعوا
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
زرت و پرت-چرت و پرت
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
بر ملا شدن-آشکار گشتن
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
آتش بیباد-ظلم-می
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
توپ در کردن-توپ انداختن
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
بار سرکه- ترش ابرو
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
دست فرمان-مهارت در رانندگی
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
پابوس-زیارت
از ته دل-از سر صدق و صفا
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
اروای ننهات(ارواح بابات)
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
خشخاشی-نان خشخاش زده
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان