بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 197
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
آبِ خشک-آب بسته
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
تیر در کردن-تیراندازی کردن
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
چِخ کردن-راندن سگ
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
چراغ باران-چراغانی
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
خیط کاشتن-خطا کردن
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
ادا اصول-ادا اطوار
اسیر خاک-مرده-تنپرور
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
پَتی-لخت-برهنه
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
ازرق(چشم زاغ)
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
پیش-برنده-آن که جلو است
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
ته گرفتن-سوختن غذا
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
آکله فرنگی-سیفلیس
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
برو برگرد-چون و چرا
دک و دهن-دک و پوز
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
زالو-آدم سمج
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
آزگار-زمان دراز
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
بند آوردن-متوقف کردن
چپ رو-تند رو
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
خالی خالی-بدون چیز دیگری
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
دق مرگ-دق کش
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
پیش کردن گربه-راندن گربه
ته آواز-صدای نسبتن خوب
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
خندق بلا-شکم
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
بَرج-خرج های خارج از خانه
چشم واسوخته-چشم برتافته
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
چک و چانه-کنایه از دهان
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
حدمتکار-مستخدم
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
رایانه-کامپیوتر
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
چتوَل-یک چهارم
چشم انداختن-نگاه کردن
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
خودسر-گستاخ-سرکش
پشت-نسل-فرزندان
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
برزخ شدن-ناراحت شدن
چرک و خون-چرک آلوده به خون
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
بده اون دستت-آی زکی !
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
خلاف-جرم
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
خیط کشیدن-خط کشیدن
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
در هم لولیدن-توی هم رفتن
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
جان جانی-صمیمی-یکدل
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
حرف شنو-سر به را-مطیع
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
چشم خوردن-نظر خوردن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
ته بر کردن-از ته بریدن
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
آبِ سیاه-نیمه کوری
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
چشه ؟-او را چه شده ؟
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
دولت منزل-دولت سرا
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
چشمه-نوع-قسم
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
تنگ بودن وقت-دیر شدن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
دقه-دقیقه
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
آیینهی اسکندری-آفتاب
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
خوش ترکیب-نگا. خوش تراش
پر گو- پر چانه
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
ازدسترفته-عاشق
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
چشم شور-آن که چشم زخم زند
بسیار دلواپس و نگران بودن
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
دیر چسب-دیر آشنا
تک و تا-جنب و جوش
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
بسیار دلواپس و نگران بودن
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
بابا بزرگ-پدر بزرگ
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
الحق-بهراستی-حقیقتن
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
حالا حالاها-مدت دراز
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
دلبخواهی-دلبخواه
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
دو رگه-از دو نژاد محتلف
چیله-هیرم-خاشاک
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
حیوانی-نگا. حیوانکی
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
آب سیر-جانور خوشرفتار
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
چشم واسوخته-چشم برتافته
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
چای کاری-کشت و زرع چای
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
چیلک دان-چینه دان
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
ترش ابرو-عبوس
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
حق-باج سبیل-رشوه
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
بچگی کردن-بیخردانه
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
آتش بیباد(ظلم، می)
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
باب دندان-مناسب طبع و حال
دو رگه-از دو نژاد محتلف
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
چرند-حرف پوچ و بی معنی
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
جلز-نگا. جز
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
حمله ور شدن-یورش بردن
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
چشم انداز-منظره
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
جُستن-چیز گمشده را یافتن
بلا به دور-بلاها دور باد
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
داو-نوبت بازی
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
بز دل-ترسو
پخش-پراکنده
رستم صولت-رستم در حمام
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
خایه دار-با جرات-شجاع
ازدسترفته(عاشق)
آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
آلکلی(معتاد به الکل)
دسته پل-الک دولک
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
چوروک-چین و شکن
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
انگشت بلند کردن(اجازهی سخن خواستن)
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
آکِله(جذام، زن سلیطه)
دال-خمیده-کج
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
رج کردن-رج بستن
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
خرکار-پرکار
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
جراندن-جر دادن-پاره کردن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
چِل-خل و دیوانه
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
دیر فهم-کند ذهن-کودن
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
بد گل-زشت-بد ترکیب
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
چشمه-نوع-قسم
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
پیش ِ پا-جلوی رو
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
راحتی-دمپایی
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
دلمه شدن-بسته شدن
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
بنده زاده-پسر من
تَخم-مهمل تَخم
حَب-قرص
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
آینهی دست-تیغ و خنجر
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
زهره دان-کیسه ی صفرا
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
آفتابزردی(غروب آفتاب)
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
ابوقراضه(ابوطیاره)
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
خواربار-ارزاق-خوراک
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
دوا قرمز-پرمنگنات
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
زبان در قفا-زبان پس قفا
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
تنگ هم-چسبیده به هم
این سفر(این بار)
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
آخش درآمدن-از درد نالیدن
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
حق شناسی-سپاس گزاری
بخت-شانس-اقبال-شوهر
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
پینه کردن- پینه بستن