بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 241
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
جَر-پیچ و خم راه
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
ایراد بنیاسرائیلی-بهانههای بیخود و بیجهت
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
چلک بازی-بازی الک دولک
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
جَخت-متضاد صبر
چال افتادن-گود شدن
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
چار طاق-به طور کامل
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
زهره کردن-بسیار ترساندن
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
جن بو داده-نوعی دشنام است
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
دور و دراز-فراخ و وسیع
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
الانه-همین حالا-هم اکنون
تته پته-لکنت زبان
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
ریش توپی-ریش تپه
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
حاضر و آماده-آماده
بُراق-خشمگین-عصبانی
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
چَخ چَخ-عیش و عشرت
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
درشت-حرف زشت-دشنام
پشه کوره-پشه ی ریز
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
حساب کشیدن-حساب خواستن
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
ترش ابرو-عبوس
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
چتوَل-یک چهارم
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
آینهی دست-تیغ و خنجر
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
حلال واری-نگا. خلال وار
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
به سر دویدن- با سر رفتن
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
آبدست(ماهر، استاد)
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
آتشِ بسته-طلا
چنگک شدن-چنگ شدن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
از جنس چیزی بودن
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
چپو شدن-غارت شدن
خرکار-پرکار
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
ازرق(چشم زاغ)
دستی-به عمد-از روی تعمد
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
اَتَر زدن-فال بد زدن
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
زحمت کشیدن-کار کردن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
چشم انداختن-نگاه کردن
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
دام پزشک-پزشک حیوانات
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
زانویی-زانو
پُف-فوت-ورم-آماس
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
دست آموز کردن-تربیت کردن
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
آینهی دست-تیغ و خنجر
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
روان کردن-از بر کردن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
پس کشیدن-به عقب کشیدن
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
تیر در کردن-تیراندازی کردن
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
دست فرمان-مهارت در رانندگی
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
پیسی-بد رفتاری-آزار
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
ذلیلشده
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
چشم و ابرو-زیبایی چهره
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
چارخانه-شطرنجی
پینکی رفتن-چرت زدن
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
پکاندن-ترکاندن
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
دور از جناب ب-لانسبت
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
دود چراغ-کشیدن شیره
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
اهل نشست(تارک دنیا، گوشهنشین)
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
خواب و خوراک-خورد و خواب
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
دوش فروش-ربا خوار
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
چپه-کجی به یک سمت
چموش-سرکش-یکدنده
چای نیک-قوری و کتری چای
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
آب و خاک(میهن، دیار)
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
جایی-مستراح-توالت
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
تر دماغ-سرحال-شنگول
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
آب به چشم آمدن-طمع کردن
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
دلسرد کردن-ناامید کردن
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
دُنگ-سهم-حصه
این سفر(این بار)
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
تیپا خوردن-رانده شدن
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
استخواندار(محکم، بااراده)
چینه کشی-شغل چینه کش
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
خوشایند-مطبوع-پسندیده
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
زار-نا به سامان-خراب-بد
چَه چَه-صدای بلبل
رم کردن-رمیدن-گریختن
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
رگ ترکی-تعصب نژادی
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
به چشم-اطاعت می شود
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
بد گل-زشت-بد ترکیب
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
دندان-گاز
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
زیر جلکی-پنهانی
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
چپری آمدن-زود آمدن
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
راحت کردن-کشتن
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
حضرت عباسی-راست و درست
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
آب نخوردن-درنگ نکردن
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
زاچ-زائو
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
اُق زدن-بالا آوردن
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
اوا خواهر(مرد زننما، مردی که علائق زنانه دارد)
زیر دست-تابع-فرمان بردار
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
جسته دوزی-نوعی دوختن
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
افتاده-فروتن-متواضع
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
تخت و تبار-خوب و رو به راه
دان-دانه-چینه
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
خستگی در کردن-استراحت کردن
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
تلکه بند شدن- تلکه کردن
ته نشین-رسوب کرده
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
چِخی-سگ
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
بردن از رو- از رو بردن
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند
تر و فرز-چست و چابک
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
فال بد زدن
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
حق-باج سبیل-رشوه
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
خوش رو-زیبا-خندان
جراندن-جر دادن-پاره کردن
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
پر مدعا- پر ادعا
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
دستک-دفتر حساب
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
چیز خور-مسموم شده
بار و بنه-وسایل سفر
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
پابوسی-زیارت
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
چار سر-حرف مفت-متلک
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن