برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 105
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
خبرکش-سخن چین
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
دور-بار-دفعه-نوبت
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
دست بده داشتن-بخشنده بودن
حق البوق-رشوه
تا-لنگه-همتا
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
جاری-زن برادر شوهر
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
دخالت کردن-در آمدن در کاری
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
بچگی کردن-بیخردانه
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
توالت کردن-آرایش کردن
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
دست نماز-وضو
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
دله دزدی-عمل دله دزد
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
باد خوردن-هوا خوردن
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
زرت و پرت-چرت و پرت
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
خودمانی-صمیمی-یکدل
پیش کردن در-بستن در
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
بی رگ-بی غیرت-بی حس
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
خوش قلق-رام-خوش خوی
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
روغنی-آلوده به روغن
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
برچسب زدن-تهمت زدن
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
دست فروشی-شغل دست فروش
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
زیر لبی-زیر زبانی
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
رستم صولت-رستم در حمام
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
پامال شدن-از بین رفتن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
حق الزحمه-دستمزد
جهود ی-هودی-مقتصد
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
خلا-مستراح
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
چوب خوردن-تنبیه شدن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
پیش کردن-راندن به جلو
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
عینک ذره بینی بسیار قوی
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
به سر دویدن- با سر رفتن
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
چاک زدن-نگا. چاک دادن
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
پا واکردن-به راه افتادن بچه
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
بی فکر-لاابالی-بی قید
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
بنا کردن-شروع کردن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
آب و خاک-میهن-دیار
خیابان گز کردن-ول گشتن
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
آخش درآمدن-از درد نالیدن
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
بسیار دلواپس و نگران بودن
حلال واری-نگا. خلال وار
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
خدا به همراه-خدا خافظ
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
دست کم-حداقل
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
باردار-آبستن-حامله
جوغ-جوی آب
آبدار-سخت-شدید-سنگین
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
پیش پیشکی-از پیش
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
پَلِه-پول
خروس خوان-هنگام سحر
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
زیر تشکی-رشوه
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
امن و امان-بدون بیم و هراس
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
دندان شکن-قاطع-محکم
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
حساب کشیدن-حساب خواستن
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
بخار-توانایی-شایستگی
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
آینهی هفتجوش-خورشید
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
زُل زدن-خیره نگاه کردن
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
چشم گود شدن-لاغر شدن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
زینه-پله
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
خم گرفتن-فنی از کشتی
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
حبه کردن-دانه دانه کردن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
آزگار(زمان دراز)
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
تلخه-تریاک-سوخته
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
ختم شدن-پایان گرفتن
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
اطفال باغ(گلهای تازه)
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
دانه دانه-یک یک
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
چله خانه-محل ریاضت کشیدن
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
تند و تیز- تند تیز
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
رودرواسی-رودربایستی
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
باریک اندام-لاغر و ظریف
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
پا واکردن-به راه افتادن بچه
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
رکاب دادن-راهی جایی شدن
آیَم سایَم(گاهکاهی)
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
آشغالی-سپور
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
دک کردن-از سر وا کردن
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
اسیر خاک-مرده-تنپرور
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
جون جونی-نگا. جان جانی
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
پیش بینی کردن کار یا شخصی
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
زیر جلی-پنهانی-آهسته
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
خاک پاک-زادگاه
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
پس رفتن-عقب رفتن
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
خفه خون-خفقان
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
دل-معده
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
ارباب حجت(اهل منطق)
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
خاله بی بی-نوعی آش
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
زار زدن-سخت گریه کردن
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
پا خوردن-فریب خوردن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
خاطر جمع-مطمئن
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
تو دار-راز نگهدار
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
پنج تن آل عبا- پنج تن
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
از زبان افتادن(لال شدن)
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
چای صافی-نگا. چای صاف کن
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
پت و پاره-ژنده-فرسوده
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
خوشگلک-با خوشگلی اندک
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
بیا بیا- برو برو
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
زن بردن-همسر گرفتن مرد
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
باب-مرسوم-معمول
پیاله فروش-میخانه چی
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
پیش کردن در-بستن در
خاطر داشتن-به یاد داشتن
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به دست آوردن)
پخته-با تجربه-دنیا دیده
حیوانی-نگا. حیوانکی
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
افتادن بچه-سقط شدن جنین
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
دور دست-جایی دور
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
پخش-پراکنده
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
آب و رنگ-طراوت و شادابی
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
آیَم سایَم-گاهکاهی
خلا-مستراح
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
چنگ انداختن-چنگ زدن
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
بده اون دستت-آی زکی !
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
رد پا-جای پا-اثر
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری