توجیه در اینجا قابل پذیرش نیست.
عدّهای دیگر در پاسخ به ایراد مشخص نبودن مقدار حق بیمه های پرداختی از سوی متعهد پرداخت حق بیمه، بیان داشتهاند که، با توجه به حدیث (نهی النبی عن بیع الغرر)، این ممنوعیت فقط شامل بیع بوده و هیچگونه دلیلی بر این که حدیث مذکور شامل کلیهی عقود شود ارائه نشده است، بنابراین وجود جهل در مهریه بدین شکل، اشکالی در مشروعیت آن وارد نخواهد نمود. به طوری که در قضیهای که امام معصوم نیز حضور داشتهاند، این ادّعا به اثبات رسیده است، با این مضمون که؛ عبدالله بن سنان از امام صادق حدیثی را به این مضمون نقل نموده است: دو نفر که هر یک مقداری گندم در نزد دیگری داشتند و مقدار آن را نمیدانستند، به همدیگر گفتند که آنچه از مال من نزد نو هست از آن تو باشد و آنچه از مال تو نزد من است مال من باشد. آیا چنین معاملهای صحیح است؟ و امام در پاسخ فرمود: در صورت تراضی صحیح است. این حدیث هر چند درمورد صلح است ولی میتوان از آن نتیجه گرفت که، جهل به عوضین همیشه ایجاد اشکال نمیکند و لذا قرارداد بیمه نیز میتواند با تکیه بر تراضی طرفین این ایراد را حل نماید.
اما پاسخ اصلی را باید در نکتهی دیگری جستجو کرد و آن این است که، علت ممانعت از قراردادهای متضمّنِ جهل عوضین با ضمانتاجرای بطلان، جلوگیری از ایجاد غرر و ورود زیان برای طرف جاهل است در حالی که اگر در قرارداد، طرفین بیآنکه جهالتی در بین باشد، عوضین را در مقابل یکدیگر دریافت دارند، ولو اینکه تداوم این قرارداد مطابق با توافقشان مادامالعمر باشد یا تا زمان بروز اتفاقی خاص باشد، مبنای مزبور، که راه را بر قراردادهای غرری بسته و موجب بطلان آنها میگردید در اینجا وجود نخواهد داشت. به دیگر سخن، علت یا سبب در قرارداد بیمه، آن امنیت خاطری است که بیمهگزار در مقابل حق بیمههای پرداختی نسبت به آینده از طریق دریافت احتمالی مبلغی که در صورت وقوع خطر از سوی بیمهگر پرداخت میگردد، میباشد که عوض و علت اصلی قرارداد بیمه را تشکیل میدهد زیرا این امنیت و آسایش خاطر، کالایی پربها بوده و دارای ارزش مالی است و همین دو عوض به صورت فعلی و قطعی در برابر یکدیگر قرار میگیرند ولو اینکه این قرارداد همچنان ادامه داشته باشد مانند بیمهی عمر به شرط فوت که تا زمان بروز مرگ بیمهگزار به شرکت بیمهگر، حق بیمه پرداخته و در مقابل از امنیت خاطر بهرهمند میشود در حالی که مشخص نیست که چه زمانی فوت خواهد نمود. بنابراین اگر عوضی از سوی بیمهگر باید پرداخت گردد، تعهد وی در پرداخت وجه بیمه قلمداد شود این عوض نه دارای فعلیت است و نه قطعی است بلکه امری است احتمالی که در آینده ممکن است رخ دهد اما در مقابل حق بیمههای پرداختی از سوی متعهد پرداخت، فعلی و قطعی است لذا توازنی در دو سوی قرارداد حاکم نیست بنابراین با قراردادن امنیت و آسودگی خاطر به عنوان عوض ارائه شده از سوی بیمهگر، این مانع مرتفع میگردد.
پاسخ قابل قبول دیگری که در این رابطه میتوان بیان کرد این است که، برخی نیز بر این اعتقادند، ضرورتی که در عرف جامعه بوجود آمده است، این مقدار از جهالتی که در مورد معامله ایجاد شده است را، توجیه میسازد به طوری که در نظر عرف این گونه جهالت، نادیده انگاشته میشود. ضمن اینکه منظور از قرارداد غرری، پیمانی است که عاقبت آن مشخص نیست و طرفین یا یکی از آنها به احتمال قوی، دچار زیان شده یا ممکن است در بر دارندهی خطر نزاع و درگیری میان طرفین باشد در حالی که در قراردادهای بیمه، چنین غرری دیده نمیشود.
بنابراین میان دو گروه از حقوقدانان اختلاف نظر وجود دارد اما شکی نیست که اگر براساس نظر گروه اول، مشخص نشدن دقیق مدت پرداخت حق بیمه، مطابق مادهی 1100 ق.م که مقرر میدارد: «در صورتی که مهرالمسمی مجهول باشد … زن مستحق مهرالمثل خواهد بود» عمل میشود و براساس نظر گروه دوم، جهالتی در مهریه وجود نداشته و به تبع، مشمول ماده قانونی مزبور نمیشود.
در صورتی که بنا به هر دلیلی از جمله مجهول بودن مهریه یا عدم تعیین مهریه (با وقوع نزدیکی میان زوجین) و … مهرالمثل تعیین گردد، به نظر میرسد در ملزم بودن زوج به تأمین مالی قرارداد بیمه، این امر وابسته به نظر عرف آن زمان و مکان خاص باشد زیرا مهرالمثل زوجه برحسب عرف و عادت و شأن او و مقتضیات زمان و مکان تعیین میگردد. علاوه بر این، زوجه میتواند در ضمن عقد شرط کند که زوج قسمتی از مهر را به عنوان حق بیمه قرار دهد، تا بدین وسیله وی تحت پوشش بیمهای قرار گیرد، این مورد نیز هیچ منافاتی با احکام و ادلهی شرعی ندارد.
بند چهارم: گسترش قلمرو نفقه
در مادهی 1107 اصلاحی 19/8/81 ق.م، نفقه چنین توصیف شده است: «نفقه عبارت است از همه نیازهای متعارف و متناسب با وضعیت زن از قبیل مسکن، البسه، غذا، اثاث منزل هزینههای درمانی و بهداشتی و خادم در صورت عادت یا احتیاج به واسطه نقصان یا مرض». در حالی که در تعریف سابق همین ماده یعنی مصوب 17/1/1314 چنین توصیف شده بود: «نفقه عبارت است از مسکن و البسه و اثاثالبیت که به طور متعارف با وضعیت زن مناسب باشد و خادم در صورت عادت زن به داشتن خادم یا احتیاج او به واسطه مرض یا نقصان اعضاء». با دقت در این دو ماده، ملاحظه میشود که تفاوت حاصله در واژهی «از قبیل» است که در مصوبهی اخیر به توصیف نفقه افزوده شده است و دایرهی شمول آن را گسترش داده است. مثالهای ذکر شده در مادهی اخیرالتصویب از نفقه برخلاف مادهی پیشین، جنبهی حصری نداشته و صرفاً از باب مثال آورده شده است لذا آنچه که زنِ دائم، در دوران زناشویی خود برای بقاء و ادامهی حیات خود احتیاج دارد به طور متعارف، بر عهدهی شوهر است.
اینجا فقط تکه های از پایان نامه به صورت رندم (تصادفی) درج می شود که هنگام انتقال از فایل ورد ممکن است باعث به هم ریختگی شود و یا عکس ها ، نمودار ها و جداول درج نشوندبرای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
رشته حقوق همه گرایش ها : عمومی ، جزا و جرم شناسی ، بین الملل،خصوصی…
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
براساس نظریات فقهاء و حقوقدانان، در اینکه قلمرو نفقه به موارد خاصی محدود نیست شکی نیست، اما اشکالی که به ذهن میرسد این است که، منظور از نفقه با تمام اطلاقش، محدود به نیازهای فعلی زوجه است نه احتیاجات آتی او، در حالی که پرداخت حق بیمه از سوی زوج مربوط به بیمهای است که مورد استفادهی فعلی زوجه نیست، لذا بدین لحاظ نمیتواند جزء نفقه قرار گیرد. بنابراین چگونه میتوان زوج را ملزم به پرداخت هزینهای نمود که مربوط به بیمهای است که ممکن است در زمان آتی کارآیی داشته باشد؟
به نظر میرسد با تکیه به دو دلیل بتوان این ادعا را رد نمود: اولاً اگر عرفی که تعیینکنندهی دامنهی احتیاجات یک زن است، به قدری با بیمههای طلاق خو بگیرد که آن را حق مسلّم او بداند، پرداخت حق بیمه از سوی زوج، میتواند جزء نفقه قرار گیرد مانند پرداخت حق بیمههای درمانی یا بیمههای حوادث، که امروزه به عنوان نفقه، غالباً از سوی مردان برای همسرانشان فراهم میگردد. به عبارت دیگر، همانطور که در صورت اقتضاء شأن یک زن، مرد باید او را بیمهی حادثه یا بیمهی درمانی نماید و حق بیمهی پرداختی جزء نفقه زن است، بیمهی طلاق نیز برای زوجه یک تمهید معقولی است که ممکن است مانند سایر قراردادهای بیمه در آینده از آن استفاده شود. عباراتِ «همه نیازهای متعارف و متناسب با وضعیت زن» و «از قبیل» به خوبی نشاندهندهی این است که برحسب عرف و عادت، الزام زوج به پرداخت حقبیمهی قرارداد بیمهی طلاق میتواند در جامعه امکانپذیر گردد و در مواد قانونی فعلی ما، چنین قابلیّت و زمینهای وجود داشته و راه برای توسیع دامنهی نفقه هموار است. بدین لحاظ در صورت رواج قراردادهای بیمهی طلاق، عرف و عادت میتواند پرداخت حق بیمه از سوی شوهر را، جزء نفقه قلمداد نماید. ثانیاً اصلاً قرار بر این نیست که به محض پرداخت حق بیمه به بیمهگر، فوراً زوجه بتواند از ثمرهی آن استفاده کند تا گفته شود که حق بیمهها جزء نفقه است و با تکیه بر این فوریت، نفقه بودن آن امر به دست آید زیرا در قراردادهای بیمه، بیمهگزاران فوراً از وجه بیمه بهرهمند نمیگردند بلکه حق بیمه را میپردازند که در آینده در صورت وقوع حادثه یا خطر تعیین شده، بتوانند به بیمهگر رجوع کنند و وجه بیمه را از وی دریافت دارند. در بیمهی طلاق نیز زوجه در صورت بروز خطر، به بیمهگر رجوع نموده و از مبلغ بیمه استفاده میکند از این رو، الزاماً لازم نیست که زوجه فوراً از بیمه منتفع گردد و هم اینکه زمینه و اقتضاء منفعت وی فراهم گردد، برای او سودمند و باارزش است.
گفتار دوم: حمایت دولتی
دولت اسلامی مؤظف است براساس ادلهی شرعی و الزامات قانونی، به منظور پیشگیری از فقر مالی و آسیبهای شدید زنان نیازمند کمک (بخشی از زنان مطلّقه جزء آنان هستند)، حمایتهای لازم را از آنان به عمل آورد تا بدین وسیله آنان را از ﮐﻤﮏﻫﺎی ﻣﺎﻟﯽ دﯾﮕﺮان ﺑﯽﻧﯿﺎز ساخته و این اﻣﮑﺎن را برای آنان فراهم سازد که بتوانند ﺣﺪاﻗﻞ ﻧﯿﺎزﻫﺎی ﺧﻮد را ﺗﺄﻣﯿﻦ سازند. مؤظف بودن دولت در حمایت مالی از افراد نیازمند، باید براساس ادلهی شرعی مورد بررسی قرار گیرد تا مبنای محکمی برای استناد در اختیار باشد. مؤظف بودن دولت برای حمایت از نیازمندان، غالباً به شکل حق برخورداری از تأمین اجتماعی برای افراد نمود پیدا میکند که در برخی قوانین ذکر شده است. در بند اول مبانی ملزمکنندهی دولت برای حمایت از نیازمندان و در بند دوم، از بکارگیری پوششهای تأمین اجتماعی برای اجرای بیمهی طلاق سخن گفته خواهد شد.
بند اول: الزاماتِ دولت در تحقق تأمین اجتماعی
دولت در معنای عام خود، که مشتمل بر قوای سهگانهی تقنین، اجراء و قضاء است، منظور نظرمیباشد. بدون تردید نمیتوان از نقش تضمینی دولت برای حمایت از زنان مطلّقه سخن گفت، مگر آن که، مبانی که چنین الزامی را برای دولت محقق ساخته است مورد بررسی قرار گیرد. لذا ابتدا، ریشهی چنین الزامی، در آیات و روایات دینی جستجو خواهد شد، سپس اسنادی را که در سطح خارجی و داخلی باعث الزام دولت برای حمایت از زنان مطلّقه است، مورد بررسی قرار خواهد گرفت و پس از آن از حضور اجباری دولت به دلیل ناتوانی مردان در تأمین مالی بیمههای طلاق، سخن گفته خواهد شد.
الف: ادلهی شرعی
لسان ادله در بیان ضرورت وجود تأمین اجتماعی در جامعه به عنوان وظیفهی دولت، لسان کلیات است که از پیروان اندیشمند خود میخواهد، حکم جزئیات و مصادیق را با عرضه بر کلیات به دست آورند. مطابق با ادلهی اسلامی، حاکمان حکومت اسلامی ملزم به بذل توجه ویژه در امور اقتصادی و اجتماعی افرادی هستند که توان تأمین مخارج خود را نداشته و مشکلات بسیاری را متحمّل میشوند. از دیدگاه اسلام، حمایت باید از تمام اقشار آسیبپذیرِ جامعه صورت گیرد و محدود به گروههای خاصی نباشد.
از منظر قرآن کریم گروههایی که باید از طریق زکات، مورد حمایت مالی قرار گیرند عبارتند از: فقراء، مساکین، عاملین، مؤلفه قلوبهم، بردگانی که باید آزاد شوند، بدهکاران ناتوان از پرداخت بدهی، فی سبیل الله و در راه ماندگان. این آیهی شریفه مربوط به مصادیقی است که به دستور خداوند ، باید زکات برای آنها مصرف گردد و ارتباط آن با تأمین اجتماعی در این است که، از یک سو در دین اسلام پرداخت زکات از سوی مسلمانان از واجبات شرعی آنان بوده و از محل تجمیع آن، قسمت اندکی از بودجهی حکومت اسلامی تشکیل میگردد و از سوی دیگر از جمله مهمترین محلهای مصرف این بودجه، موارد مزبور در آیهی شریفهی فوق است. برخی نیز مصادیق هر یک از موارد بیان شده در آیهی شریفهی فوق را معادل نوع خاصی از بیمه میدانند به طوری که، «إنَّمَا الصَّدَقات لِلفُقَراء» را معادل بیمهی فقر، بیکاری و کسب درآمد، «وَاَلمَساکین» را معادل بیمهی از کار افتادگی، «وَ فِی الرِّقابَ» را معادل بیمهی بازخرید برده، «وَاَلغارِمین» را معادل بیمهی ورشکستگی، خسارت دیدگان سیل، آتشسوزی و سرقت، «وَ فی سَبیلِ الله» را معادل بیمهی خدمات و بیمههای اجتماعی، «وَابن السَّبیل» را معادل بیمهی سفر یا در راه ماندگی، «وَ لِذِی القُربی وَ الیَتامی» را معادل بیمهی خانوادهی شهدا و یتیمان دانسته و همچنین از بیمههای تحصیل، ازدواج، درمانی و افراد بیسرپرست، از محل مصارف زکات، نام بردهاند. منظور از سبیلالله، هر کاری است که با آن «تعظیم شعائر و برتری کلام اسلام حاصل شود و یا جلوگیری از فتنه و فساد از حوزهی اسلام و …» صورت گیرد، که به قطع یکی از مصادیق سبیلالله میتواند کمک دولت در اجرای بیمههای طلاق باشد. همچنین از محل بیتالمالی که به عنوان بودجهی دولت اسلامی متشکل از خمس، زکات، کفارات، وقف، نذورات، ارث بلاوارث، احسان و انفاق، اطعام، ایثار و قرضالحسنه است، افراد نیازمند و مستضعف جامعهی اسلامی میتوانند از سوی دولت مورد پشتیبانی قرار گیرند زیرا ایدئولوژی اسلامی بر مبنای احترام به ارزشهای انسانی، برادری و برابری استوار است به طور مثال در صورتی که در جرائمِ خطای محض، با نبودن عاقله یا عدم تمکّن مالی آنان یا حتّی عدم تمکّن مالیِ مرتکب، تحت شرایطی، خونبها را دولت از محل بیتالمال تقبّل مینماید.
در روایت ائمهی معصومین نیز بدین امر اشاره شده است: در روایتی موثق از امام صادق نقل شده است که پیامبر فرمودند: «به سرپرستان جامعهی اسلامی بعد از خودم هشدار میدهم … امّت مرا به فقر نکشانند که در آن صورت آنان را به کفر کشاندهاند». در روایتی دیگر از امام صادق نقل شده است، که حضرت فرمودهاند: «پیغمبر فرمود: من از هر مؤمنى بخود او سزاوارترم و اولویت دارم و پس از من این سزاوارى را على دارد، بحضرت عرض شـد: مـعـنـى ایـن سخن چیست؟ فرمود: فرمایش خود پیغمبر است که: هر که بمیرد و از خود بدهی یا بازماندگانى بىسرپرست بجا گذارد بر عهده من است (که دینش را ادا کنم و از بازماندگانش سرپرستى نمایم) و هر که بمیرد و مالى از خود بجا گذارد، از آن ورثه اوسـت، پـس هـرگـاه مـردى مـالى نـداشـتـه بـاشـد، بـر خـود ولایـت نـدارد و چـون مـخارج عـیال خود را نپردازد، بر آنها حق امر و نهى را ندارد، و پیغمبر و امیرالمؤمنین و امـامـان بعد از ایشان بدا